بدون شک امروزه در برههای از صنعت بازیسازی قرار داریم که دیگر حالت داستانی و تکنفرهی بازیها مانند سابق در مرکز توجه قرار ندارد. به شکل کلی با وجود اینترنت پرسرعت دنیای امروز، انواع و اقسام بازیهای دارای مادهای آنلاین و رقابتهای گروهی متنوع این امر چندان جای تعجب ندارد زیرا اساسا ماهیت اکثر بازیهای مدرن به گونهایست که تجربه جمعی آنها میتواند به مراتب لذتبخشتر از تجربه فردی باشد، چه بسا که خیلی از عناوین چند سال اخیر به شکل خاص فاقد آن بخش تجربه انفرادی یا همان حالت داستانی بودهاند و خود این موضوع حالا دیگر به یک ترند پذیرفته شده در صنعت بازیسازی بدل شده است. با این وجود خوشبختانه هنوز هم استدیوهای معدودی نظیر رمدی، سانتا مونیکا (استدیوی خالق سری گاد آو وار)، Bioware، بازیسازان اروپای شرقی و یا برخی بازیسازان ژاپنی هستند که همچنان روی ابعاد داستانی بازی خود پافشاری دارند؛ اما گاهی پایان بندی داستانی به شکلی ضعیف رقم میخورد. در این مقاله ضعیف ترین پایان ها در بازی های ویدیویی را بررسی میکنیم.
حال اگر استدیوهای مذکور و امثال آنها را فاکتور بگیریم، عموما شرکتها یا ابرکمپانیهایی به سمت بازیهای کاملا چند نفره رفتند که اولویتشان به جای «خلق یک اثر هنری» کسب درآمد بیشتر و عقب نماندن از قافله بود. چنین تصمیمی از سوی دیگر به شکل کلی کار بازی ساختن را برای این شرکتها راحت میکرد زیرا برای ساخت یک حالت داستانی کامل و رضایتبخش به یک سری هنرمند خلاق نیاز است اما هر تیمی که رزومه فنی مناسبی داشته باشد (احتمالا) میتواند یک بازی چند نفرهی خوب و موفق تولید کند.
البته ناموفق یا ناامیدکننده از آب در آمدن داستان یک بازی تنها محدود به مادیگرایی شرکتها نیست و عوامل بسیاری در فاجعهبار شدن داستان یا اختتامیه یک بازی سهیم هستند و کم پیش نمیآید که حتی قصهگوهای چیرهدستی مثل هیدئو کوجیما یا کن لیواین هم تصمیمات اشتباهی میگیرند.
20 بازی که ضعیف ترین پایان ها در داستان خود را داشتند
ما نیز در همین راستا تصمیم گرفتیم تا نگاهی به نا امید کنندهترین پایانها در بخش داستانی بازیها داشته باشیم و نکته جالب در خصوص فهرست پیش رو اینست که اکثر بازیهای آن در مجموع جزو عناوین تاریخساز، مشهور و موفق دوران خود به شمار میروند یا توسط استدیوهایی ساخته شدهاند که اغلب چیزی جز خلق یک اثر هنری از آنها انتظار نمیرود اما همیشه یک تصمیم کوچک میتواند نام یک بازی شاهکار را خدشهدار کند.
به همین خاطر در ادامه لیست اگر به عناوینی برخوردید که عموما تحت عنوان شاهکارهای بینقص ازشان یاد میشود، پیش از عصبانی شدن، رد کردن مطلب یا بد و بیراه گفتن به نگارنده، با دید منصفانهای به ایراد داستانی بازی نگاه کنید و شما هم قضاوت کنید که آیا بازی میتوانست پایان بهتری داشته باشد یا خیر؟ متاسفانه پاسخ در اکثر مواقع مثبت است!
*توجه داشته باشید که این مطلب محتوای داستانی زیادی از بازی ها را فاش میکند*
20) بازی «Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty»
در خصوص آثار هیدئو کوجیما باید اعتراف کرد که هیچ یک از ساختههای این بازیساز شهیر به Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty شبیه نیست. هر عنوانی که از زیر دست کوجیما رد میشود به شکل فوقالعادهای عجیب است اما همچنان به شیوهای غیر قابل بیان و برخلاف تصور موفق میشود تا توجه مخاطب را به خود جلب کند. بازی مذکور اما یکی از ضعیف ترین پایان ها را داشت.
کوجیما عاشق ترکیب کردن جنگهای واقعگرایانه و مدرن با المانهای فراگیر فانتزی و طنز است که گاهی اوقات بیربط هم به نظر میرسند. عنوان مذکور از سری متال گیر هم پر از این موارد بود، تا جایی که در داستان بازی حتی میتوانید شاهد حضور یک خونآشام رومانیایی هم باشید.
با این حال المانهای عجیب کوجیما در بازی ایراد به حساب نمیآیند و مشکل عمده داستان پایانبندی بازی است، اختتامیهای که میتوان آن را در یک واژه «گیجکننده» خلاصه کرد. داستان این بازی در نهایت با یک کاتسین حدودا 20 دقیقهای بسیار گنگ و مبهم به پایان میرسد و نه فقط هیچ گونه اطلاعات خاصی به مخاطبان خود نمیدهد بلکه در عمل آنها را گیج و سردرگم به حال خود رها میکند!
در کل کوجیما هرچقدر هم بازیساز بزرگی باشد در پایانبندی داستان Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty به هیچ عنوان نتوانست رضایت طرفداران را جلب کند.
19) بازی «Halo 2»
دومین شماره هیلو از سهگانهی اصلی این مجموعه به هیچ عنوان بازی بدی نبود، در حقیقت هیلو 2 از تمامی جهات از شماره اول بهتر، بزرگتر و جذابتر شداما یک تفاوت بزرگ با شماره اول داشت، در این عنوان برخلاف بازی پیشین قصه در دو خط داستانی موازی از دید قهرمان معروف سری یعنی مسترچیف و جناح دشمن یعنی آربیتر روایت میشد.
البته استدیوی بانجی با وجود بلندپروازی جسورانهاش تا حد زیادی در پیادهسازی این داستان دوگانه موفق عمل کرد و بازی در نهایت توانست موفقیت نسخه قبلی را تکرار کند اما یک تصمیم کوچک از سوی سازندگان باعث شد تا این داستانهای موازی پایان نا امیدکنندهای را برای مخاطبان رقم بزند.
مشکل خیلی ساده بود، هر دو خط داستانی خوب بودند اما خط داستانی مسترچیف بهتر بود. با این حال سازندگان تصمیم گرفتند آخرین ماموریت بازی را به جای مسترچیف با آربیتر به پایان ببرند، امری که هیلو 2 را خیلی ساده به یکی از بازیهایی تبدیل کرد که با وجود محبوبیت بالا، دارای یکی از ضعیف ترین پایان ها بود.
18) بازی «The Legacy of Kain: Soul Reaver»
سری بازیهای میراث کین از نیمه دوم دههی نود میلادی تا نیمهی اول دههی 2000 به واسطه گیم پلی خوب و داستانمحورشان حسابی سر و صدا کرده بودند و جزو معروفترین بازیهای دوره خود به شمار میرفتند.
با این وجود عنوان Legacy of Kain: Soul Reaver که در سال 99 منتشر شده بود به لحاظ پایانبندی اصلا نتوانست در حد و اندازه نام این مجموعه ظاهر شود و طرفداران را به شدت ناامید کرد. اما مشکل پایانبندی این بازی چه بود؟
به بیان ساده مشکل طبق معمول پول بود، از آنجا که ناشر به دنبال نسخههای بعدی و ادامه دادن مجموعه بود سازندگان نیز از خلق پایانبندی مورد نظرشان منع شدند. در نتیجه پایان بازی قهرمان داستان داخل یک سیاهچال میپرد و هنگامی که همه در انتظار یک باسفایت فراموش نشدنی بودند یک کاتسین نمایش داده میشد که طی آن در خصوص عواقب اقدامات بعدی گیمر هشدار میداد و دیگر هیچ! بازی تمام میشد، و بدین ترتیب یکی از ضعیف ترین پایان ها در دنیای بازیهای کامپیوتری متولد شد.
17) بازی «Fable 2»
سری فیبل جایگاه خاصی برای مایکروسافت داشت زیرا قرار بود خلاء بازیهای انحصاری پلتفرمهای این شرکت در ژانر فانتزی را پر کند. گیمرها نیز در مقابل این مجموعه عموما به دو دسته تقسیم میشوند، گروهی که سری فیبل را یک مجموعه نقشآفرینی فانتزی قابل قبول میدانند و گروه دوم که از شماره اول نتوانستند با این بازی ارتباط برقرار کنند.
با این وجود جزو هر کدام از این گروهها که باشیم باید گفت سری فیبل همیشه در بخش داستانی یک نقطه قوت خاص داشته، این نقطه قوت به گیمر امکان میدهد تا با هر انتخاب به شکل کامل در خوب یا بد بودن شخصیتش آزادی عمل داشته باشد، به تبع همین موضوع خوب یا شرور بودن کاراکتر نه تنها ظاهر وی را تغییر میدهد بلکه مسیر داستان هم بنا بر انتخابهای خیر و شر گیمر عوض میشود.
گفتنی است که تمامی این موارد در بازی Fable II هم وجود داشتند اما مشکل پایانبندی بازی بود زیرا درست در جایی که انتظار میرود مخاطب این حق انتخاب را دارد تا ماموریت خود را رها کند و دنبال قدرت یا جناح شر برود، یک شخصیت دیگر در بازی به جای شما تصمیمگیری میکند و جناح خیر را انتخاب میکند!
از همین رو فیبل 2 به واسطه سلب آزادی عمل مخاطب در انتهای بازی دارای یکی از ضعیفت ترین پایان ها در میان بازیهاست.
16) بازی «Dead Rising»
حالت داستانی بازی Dead Rising که در سال 2006 توسط کپکام عرضه شده بود دارای 5 پایانبندی متفاوت بود که در زمان خود نکته جالبی به شمار میرفت زیرا خود بازی هم جزو عناوینی بود که مخاطبان یا عاشق آن میشدند یا از آن متنفر بودند زیرا صداگذاری و کنترل بازی کم و بیش افتضاح بود.
با این حال ایرادات بازی زیر سایهی سیستم خلاقانهی سلاحها، صداگذاری بهتر در کاتسینها و یک دنیای بزرگ و سرگرمکنندهی پر از زامبی قرار میگرفتند و قابل چشمپوشی بودند.
هرچند نکات مثبت بالا نیز تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکردند که هر 5 پایان بازی ناامیدکننده هستند زیرا گیم پلی عنوان پس از ساعتها تکرار یا حتی بارها شروع مجدد در نهایت به پایانهایی می رسید که یکی از یکی مزخرفتر بودند.
به عبارت دیگر فرقی نمیکرد بازی را سوار بر تانک، پیاده و یا حتی با مرگ خود تکمیل کنید، Dead Rising هیچ پایانی که به معنای کلمه رضایتبخش باشد را به مخاطب خود ارائه نمیدهد.
15) بازی «Gears of War»
دیدن عنوان اکشن سوم شخص تحسینشدهی اپیک گیمز یعنی گیرز آو وار در مقالهای تحت عنوان ضعیف ترین پایان ها در بازیهای کامپیوتری شاید کمی عجیب به نظر برسد زیرا هرچه باشد سهگانهی اصلی گیرز آو وار ژانر اکشن سوم شخص را از نو تعریف کرد و تبدیل به معیار جدیدی برای این سبک شد.
بازی در زمان عرضه گرافیکی انقلابی داشت و گان پلی روان آن به راحتی میان گیمرها محبوب شد، هرچند در اولین شماره کیفیت گیم پلی به کیفیت داستان میچربید اما سازندگان برای روایت هرچه بهتر داستان بازی دنیای کاملا تازهای را خلق کرده بودند و در زمینه شخصیتپردازی و طراحی محیط و اشیا هم تمامی تلاش خود را برای رسیدن به یک نتیجه قابلقبول به کار گرفته بودند. تا جایی که آن سالها هیچ سلاحی جذابتر از لنسر به نظر نمیرسید و حقیقتا چطور میتوان اسلحهای باحالتر از یک مسلسل خوشدست خلق کرد که روی آن یک اره برقی هم وجود دارد؟
گیرز آو وار با وجود تمامی این نقاط قوت دارای یک نقطه ضعف در پایانبندی حالت داستانی بود، مشکل این بود که شما بعد پشت سر گذاشتن حجم عظیمی از تیراندازی، مبارزه و باسفایت در حالی به پایانبندی داستان میرسید که از پیروزی خود راضی نیستید. به عبارت دیگر حس پیروزی انتهای بازی در برابر حجم سنگین مبارزات آن بسیار کوچک و ناکافی به نظر میرسد زیرا مخاطب عملا در بخش داستانی نتواسته به دستاورد یا پیروزی قابل ذکری در برابر دشمنان برسد.
این موضوع تا حدی به چشم میآید که حتی خود سازندگان نیز در خلال داستان بازی گیرز آو وار 2 به این موضوع اشاره میکنند که تلاشهای صورت گرفته در داستان بازی اول بیحاصلتر از آن بوده که تصور میکردند!
وقتی خود سازندگان به این نکته اقرار میکنند شکی وجود ندارد که اولین شماره گیرز آو وار بایست در این مقاله حضور داشته باشد.
14) بازی «Rage»
اگر بخواهیم منصفانه به قضیه نگاه کنیم بازی Rage غیر از یک پایانبندی ناامیدکننده و استفادهی کم از صداپیشگی جان گودمن ایراد خاص دیگری نداشت.
بازی ریج شروع خوبی داشت و روند آن عموما در ساختار «به فلان جا برو و فلان کار را انجام بده» خلاصه میشد. در همین ساختار هنگامی که به ماموریت نهایی میرسید این حس القا میشود که قرار است یک بار برای همیشه کار آدم بدهای داستان را تمام کنید ولی ماموریت به گونهای پیش میرود و پایان مییابد که مخاطب پس از آن احساس میکند تازه در آخرین ماموریت خود یک عمل تاثیرگذار انجام داده و تمامی کارهای قبلی اگر به کل بینتیجه نبودهاند اما تاثیر خاصی هم نداشتهاند!
به بیان دیگر چنین به نظر میرسد که بازی در میانهی داستان و به شکل صحیحتر در ابتدای «داستان واقعی» به پایان میرسد. امری که در زمان خود باعث شد تا بسیاری از گیمرها با ناخرسندی از پایان بازی سرخورده شوند.
13) بازی «Bioshock 2»
از آنجایی که بایوشاک 2 بر خلاف دو عنوان دیگر این سهگانه توسط استدیوی دیگری ساخته شد، به گونهای گاو پیشانی سفید مجموعه بایوشاک محسوب شده و دارای یکی از ضعیف ترین پایان ها در بازی های ویدیویی است.
این بازی با اینکه به گرد پای شمارهی اول نمیرسید با ایجاد برخی تغییرات سعی کرده بود تا از زیر سایهی عنوان عظیم اولیه خارج شود، به همین خاطر در این شماره سازندگان مخاطب را به جای یک انسان عادی در قالب یک بیگددی وارد دنیای بازی یا همان شهر زیر آبی رپچر کردند و همین امر باعث شده بود تا تغییراتی در گیمپلی ایجاد شود و بازی حداقل به دام تقلید محض گرفتار نشود.
البته که بایوشاک 2 با وجود این تلاشها هم نتوانست به اندازه شماره اول موفق باشد و آن اتمسفر گیرا و جذاب را تکرار کند زیرا دیگر در دست سازندگان اصلی نبود، اما مشکل داستانی بازی این بود که گیمر مثل شماره قبلی بین نجات دادن یا ندادن لیتل سیسترها حق انتخاب داشت، با این وجود ساختار سیستم اخلاقی بایوشاک 2 فاقد آن ناحیهی خاکستری اخلاق بود در نتیجه برای دیدن هر دو پایان بازی یا باید تمامی بچهها نجات داده شوند یا اینکه بلااستثنا کشته شوند که خب حالت دوم بدون شک کمی آزار دهنده است!
این جبر صفر و صدی که فاقد یک حد وسط معتدل بود در نهایت کار خود را کرد و یک پایان ناامیدکننده (و ناراحتکننده) را برای بایوشاک 2 به همراه داشت، تا جایی که استدیوی اصلی در نسخه سوم بازی یا همان بایوشاک اینفینیت برای جبران این پایان نا امیدکننده چنان خود را به آب و آتش زد که بازی سوم در نهایت از آن سوی بام پایین افتاد.
12) بازی «Resistance 2»
سری بازیهای Resistance زمانی جزو عناوین انحصاری شاخص پلی استیشن به شمار میرفتند اما به اندازه دیگر بازیهای انحصاری این پلتفرم بینقص نبودند.
برای مثال در شماره دوم Resistance سازندگان این ریسک بزرگ را به جان خریدند که شخصیت اول بازی را در انتهای داستان بکشند. چنین تصمیمی از آن جهت خطرناک است که پیادهسازی آن باید به نحوی انجام شود تا مرگ شخصیت اصلی داستان به شکل تاثیرگذاری دراماتیک و ارزشمند باشد تا مخاطب دچار حس یاس و بیهودگی نشود.
البته سازندگان Resistance 2 نیز تمام تلاش خود را به کار بستند تا مرگ کاراکتر اصلی در پایان بازی قهرمانانه باشد اما در انجام این امر موفقیت چندانی نداشتند زیرا شخصیت اصلی پس از آلوده شدن به ویروس بیگانهی دنیای بازی در نهایت سفینهی فرارش از کنترل خارج میشود و سقوط میکند.
پس از سقوط یکی از هم گروهیهای شما در بازی به سراغتان میآید و پس از گفتن چند خط دیالوگ بیمزه کاراکتر شما را مثل اسبی پا شکسته خلاص میکند و کل زحماتی که در طول بازی متحمل شدهاید به همین راحتی و بدون هیچ تشکری به فنا میرود!
11) بازی «The Order 1886»
پیش از هرچیزی در خصوص این عنوان انحصاری PS4 باید گفت که The Order 1886 با وجود انتظارات بالا تمامی پتانسیلهای خود را هدر داد. این بازی که بیشتر شبیه یک فیلم قابل تعامل است تا یک بازی دارای المانهای فانتزی تاریک بسیار نظیر شوالیههای میز گرد و مبارزه با گرگینهها در لندن قرن نوزدهم بود.
حتی «جک د ریپر» قاتل سریالی معروف لندن نیز در داستان حضور دارد اما سازندگان موفق شدهاند تا حتی این بخش را هم ملالآور و خستهکننده از آب در بیاورند. از سوی دیگر با اینکه بازی روند آهستهای دارد اما همچنان به شکل زنندهای کوتاه به نظر میرسد.
طی همین پایان کوتاه یک تصویر کلی از داستان به مخاطب نشان داده میشود اما سازندگان در خلق یک پایان واقعی کاملا ناکام میمانند. به عبارت دیگر بازی طوری بدون نتیجهگیری و اختتامیهی مناسب پایان مییابد که حتی کار را برای ساخت یک دنباله هم دشوار میکند.
10) بازی «Crackdown»
سری کرکداون یکی از مجموعههای انحصاری مایکروسافت برای پلتفرمهای ویندوز و اکسباکس است که تاکنون سه شماره از آن در سالهای 2007، 2010 و 2019 منتشر شده که هیچ یک از آنها در بهترین حالت نتوانستند پا را از یک عنوان اکشن کاملا «متوسط» فراتر بگذارند.
نسخه اول این بازی نمرات بهتری نسبت به دو قسمت بعدی دارد اما همچنان از یک پایان بسیار ناامیدکننده و آزاردهنده رنج میبرد، البته اگر بخواهیم منصف باشیم بازی اصولا داستان خاصی ندارد و هدف شما مثل Saint Row 2 اینست که شهر را از وجود دشمنان پاک کنید، با این تفاوت که در اینجا برخلاف Saint Row شما یک پلیس هستید و خبری از جنبههای طنز در بازی نیست.
طی بازی هنگامی که به ماموریت پایانی میرسید دیگر به یک مبارز کارکشته و سرسخت تبدیل شدهاید که از پس هر چیز و هر کسی بر میآید، پس از پایان یافتن ماموریت فرماندهتان در عمل فقط میگوید «باریکلا! همهشون رو شکست دادی!» و سپس نام سازندگان روی نمایشگر ظاهر میشود!
مشخصا بازیکنان حداقل دوست داشتند تا تغییرات شهر پس از شکست دشمنان یا زره در آوردن کاراکتر اصلی و خستگی در کردن وی در حال تماشای افق شهر را ببینند اما سازندگان برای همین موارد ساده هم تنها یک پاسخ داشتند: نه! خبری از این لوسبازیها نیست!
9) بازی «Assassin’s Creed 3»
سری اساسینز کرید در دو شمارهی نخست با ترکیب رویدادهای تاریخی و جنگهای اساطیری توانست سنگ بنای یک داستان جذاب را به درستی پایهگذاری کند، با این حال یوبیسافت از شماره سوم به بعد طی یک تصمیم مضحک، داستانی که در خاورمیانه (و به شکل تاریخی در ایران) آغاز شده بود را از خواستگاه تاریخیاش خارج کرد که ظاهرا دلیل این امر جذب مخاطبان غربی بیشتر بود.
این کمپانی نامآشنا در بازی Assassin’s Creed 3 داستان مجموعه را به بیربطترین برههی تاریخی در بیربطترین منطقهی جغرافیایی منتقل کرد و قصه بازی را از دید یک سرخپوست دارای شخصیتپردازی ضعیف و فراموششدنی ساکن آمریکا طی جنگهای داخلی این کشور روایت کرد.
ما در اینجا کاری به این موضوع نداریم که یوبیسافت چگونه از قضایای تاریخی حسن صباح و قلعهی الموت به یک سرخپوست درگیر جنگ استقلال آمریکا یا وایکینگهای درگیر با بریتانیاییها رسید اما بدون شک قسمت سوم اساسینز کرید همان نقطه افولی بود که پس از آن میشد فاتحهی داستان این مجموعه را خواند.
البته مشکل داستان اساسینز کرید 3 تنها در کلیت افتضاح آن نیست و پایانبندی این داستان غیرجذاب هم کاملا ناامید کننده است زیرا در پایان هنگامی که قرار است با لحظهای مهم از سرنوشت شخصیت اصلی در زمان حال یا همان دزموند مایلز رو به رو شویم و ببینیم که وی یک انتخاب خوب انجام میدهد، سازندگان تنها به یک سکانس ساده و یک انتخاب بسیار واضح بسنده کردند و بدین ترتیب کلکسیون موارد ناامیدکننده این عنوان را تکمیل کردند.
8) بازی «Mass Effect 3»
فرنچایز مس افکت قطعا یکی از مجموعههای حماسی و جذاب در ژانر نقشآفرینی است. بازیهای این سری با حوصله و سر فرصت به تشریح جهان بازی و قهرمان آن یعنی فرمانده شپرد میپردازد و انتخاب اینکه شپرد چگونه کاراکتری است و چه رفتاری دارد کاملا به عهده گیمر است.
گفتنی است که این شخصیتپردازی عمیق به همراه آزادی عمل بالای بازیکن در انتخاب گزینههای مختلف داستانی به زیبایی در سهگانهی مس افکت به کار گرفته شده اما مشکل پایانبندی مس افکت 3 چه بود که حالا در این فهرست قرار گرفته است؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید گفت که خب سازندگان در هر صورت میبایست داستان را به نحوی پایان میدادند ولی مشکل این بود که در پایان بازی مثل عنوان Fallout 3 عواقب اقدامات شما نشان داده نمیشود و بازی ناگهان به پایان میرسد!
البته سازندگان تلاش کردند تا این پایانبندی ناامیدکننده را در دو بستهالحاقی جبران کنند اما همین DLC ها نیز به جای رفع خلاء داستانی بیشتر زور میزدند تا یک «بازی» باقی بمانند در نتیجه پایانبندی مس افکت 3 نیز برای همیشه مایوس کننده و در میان ضعیف ترین پایان ها در بازی های ویدیویی باقی خواهد ماند.
7) بازی «Call of Duty Black Ops 3»
اگر این نسخه کال آو دیوتی را بازی کرده باشید احتمالا در انتهای بازی از خود پرسیدهاید که الان چه اتفاقی افتاد و شاهد چه چیزی بودهاید اما نگران نباشید چراکه گیمرهای سردرگم بسیاری روی اینترنت به دنبال توضیحی برای پایانبندی عجیب این عنوان بودند.
همانطور که سر بازی Resistance 2 به این نکته اشاره شد، کشتن شخصیت اول داستان ریسک بزرگی به همراه دارد اما سازندگان کال آو دیوتی در این شماره یک قدم هم فراتر رفته بودند و اگر در پایان به نوشتهای که پیش از آغاز ماموریت نهایی نمایش داده میشود دقت کنید متوجه میشوید که کاراکتر اصلی هیچگاه قرار نیست نجات پیدا کند و به یک سایبورگ تبدیل شود.
در این صورت این پرسش به وجود میآید که اگر تایلر یا همان شخصیت اصلی زنده نمیماند پس ما چطور شاهد خاطرات وی هستیم و اصولا اگر او به سایبورگ تبدیل نمیشود ما چرا و چگونه صحنههای پایانی را میبینیم؟
ظاهرا خود سازندگان هم برای این سوالات پاسخی ندارند در غیر این صورت نیازی نبود که اکتیویژن بازی Black Ops 3 را با یک گاف داستانی تناقضآمیز منتشر کند.
6) بازی «Kane & Lynch 2: Dog Days»
به شخصه معتقدم دومین نسخه بازی کین اند لینچ با وجود یک استایل گرافیکی جذاب و مستندگونه در دل شانگهای پتانسیل بسیاری برای روایت یک داستان جنایی/پلیسی به سبک فیلمهای مایکل مان نظیر Heat (1995) را داشت اما سازندگان به شکل مشخص وقت و هزینهی کافی صرف داستان و پایانبندی آن نکردند.
داستان خشن بازی از جایی آغاز میشود که کین (شخصیت اصلی بازی اول) به درخواست لینچ (شخصیت مکمل بازی اول که حالا شخصیت اصلی است) به شانگهای میرود تا در معاملهای برای قاچاق سلاح به آفریقا با لینچ همکاری کند.
با این حال ماجرا خیلی زود به وخامت کشیده میشود زیرا دو ضد قهرمان داستان طی تیراندازیهای خود به شکل اتفاقی موجب کشته شدن کسی شدهاند که دختر یکی از مقامات بلندپایهی دولتی بوده است.
همانطور که میبینید داستان تا اینجا نه فقط مشکل خاصی ندارد بلکه جذاب هم هست ولی قصه از جایی خراب میشود که دو ضد قهرمان تصمیم میگیرند به جای رو به رو شدن با گندی که زدهاند فرار کنند و در نهایت همینکار را هم میکنند!
داستان بازی پس از یک مبارزه طولانی در فرودگاه شانگهای، با سرقت یک هواپیمای تجاری و تیکآف به سوی اکوادور پایان مییابد، به همین سادگی و همینقدر عاری از جذابیت، در صورتی که هر دو شخصیت از پتانسیل کافی برای ایجاد یک اختتامیهی دیوانهوار و قابل قبول برخوردار بودند.
5) بازی «Half-Life 2: Episode 2»
اپیزود دوم از نسخه دوم هالف لایف به شکل همزمان دارای یکی از معروفترین و بدنامترین پایانبندیها در تاریخ بازیهای کامپیوتری است زیرا داستان این قسمت با مرگ یکی از شخصیتهای مورد علاقهی بازیکنان پایان مییابد.
البته این پایانبندی به خودی خود مشکل خاصی ندارد، مشکل اصلی بازی این بود که استدیوی سازنده یعنی والو هیچگاه اپیزود سوم بازی را نساخت و داستانی که در نقطهی اوج پایان یافته بود را ادامه نداد. در نتیجه میتوان گفت داستان این بازی بدین خاطر ناامیدکننده است که مخاطبین برای سالهای متوالی منتظر ادامهای بر آن هستند اما اینطور که از جوانب امر بر میآید شرکت والو فعلا قصدی مبنی بر ساخت دنبالهی بازی ندارد.
از همین رو شاید بتوان گفت با وجود پایانبندی ناامیدکننده در اپیزود 2، اپیزود سوم (که شاید هیچگاه ساخته نشود) یکی از مورد انتظارترین دنبالههای تاریخ به شمار میرود.
4) بازی «Far Cry 5»
اکثر گیمرهایی که فارکرای 5 را بازی کردهاند اتفاق نظر دارند که این عنوان پایانبندیهای مسخرهای دارد، این بازی دارای دو پایان اصلی مثبت و وحشتناک است و همچنین یک پایان مخفی هم دارد که طی همان 10 دقیقه نخست بازی در دسترس است. اگر در جریان نیستید باید گفت که بازی فارکرای 4 دارای یک پایان طنز بود که طی آن شخصیت اصلی پس از مشاهدهی قبر مادر خود قید همهچیز را میزند و اصلا خودش را درگیر وقایع نمیکند.
سازندگان در فارکرای 5 این شوخی را به عنوان یک گزینه قابل انتخاب واقعی به پایانبندی بازی اضافه کردند، گزینهای که به شخصیت امکان میدهد تا آن ناحیه را برای همیشه ترک کند.
مشکل اختتامیه بازی آنجایی به چشم میآید که متوجه میشویم دو پایان دیگر بازی هم نه تنها در عمل فرق چندانی با یکدیگر ندارند بلکه به شکل واضح بیان نمیکنند شخصیت اصلی آلوده شده، نفرین شده یا تحت هیپنوتیزم فرقهی مشکوک بازی درآمده و بدین ترتیب مخاطب را در برزخی از بلاتکلیفی رها میکند.
3) بازی «Borderlands»
بازی Borderlands که در سال 2009 منتشر شد به واسطه سیستم سلاحهای اتفاقی و متنوع، دنیای بزرگ و جذاب برای گشت و گذار و همچنین یک اکشن خوب و هیجانانگیز خیلی راحت توانست تا میان عناوین بزرگ و با سابقه مطرح شود.
به شکل کلی این عنوان از تمامی جهات پایهگذار یک مجموعه موفق بود و هر شماره آن نسبت به شماره قبلی بهتر شد، با این حال حتی حالا پس از گذشت نزدیک به 15 سال پایانبندی نسخه اولیه همچنان ناامیدکننده به نظر میرسد.
داستان بازی بسیار ساده بود، شما یک ماجراجوی مسلح در سیاره خطرناک و خشن پاندورا هستید و هدف نهاییتان یافتن Vault است، مخفیگاهی که بنا بر افسانهها حاوی قدرتمندترین سلاح قابل تصور در دنیای بازی است. طبیعتا «قدرتمندترین سلاح ممکن» انگیزه بسیار خوبی برای ادامه و پایان دادن به عنوانی است که مدام اسلحههای بهتری در اختیار مخاطب قرار میدهد.
با این حال همانطور که حدس میزنید پایان بازی کاملا ناامیدکننده بود زیرا بعد رسیدن به Vault در انتهای بازی تنها یک هیولای عظیمالجثه از آن خارج میشود و پس از یک مبارزهی طولانی با این هیولا متوجه میشوید خبری از «قدرتمندترین سلاح ممکن» نیست و بازی تمام میشود!
بدین ترتیب پایانبندی یک بازی خوب و موفق به معنای کلمه «حیف» شد.
2) بازی «No Man’s Sky»
عنوان مشهور No Man’s Sky یکی از مایوسکنندهترین وقایع نسل ماست، ولی آیا این بازی بد بود؟ به هیچ عنوان! اتفاقا «نو منز اسکای» یک بازی عظیم و عالی بود که دنیا و جانوران اتفاقی (Random) خلق شده در آن کاملا زنده، پویا و منحصر به فرد بودند و همگی ارزش گشت و گذار را داشتند.
این بازی به جای داستان در حقیقت یک هدف کلی داشت و هدف مذکور نیز این بود که گیمر در خلال جستجو و کاوش در کهکشانها و سیارات ناشناخته خودش را به مرکز کائنات برساند و تمامی اسرار هستی را کشف کند!
مشخصا چنین هدف یا اختتامیهای در هر عنوانی جذاب است اما اینجا هم پایانبندی بازی دقیقا از همان مشکلی رنج میبرد که در انتهای Borderlands هم شاهد آن بودیم، یک وعده بسیار جذاب برای پایان داده میشود اما در نهایت وقایع به آن جذابیتی که انتظار دارید پیش نمیروند.
در نتیجه همانطور که در پایان Borderlands خبری از قویترین سلاح ممکن نبود در پایان No Man’s Sky هم به جای آگاه شدن از اسرار هستی تنها با یک موجود خداگونه رو به رو میشوید که در عمل بازی را ریاستارت میکند!
شاید بگویید در این بازی همهچیز درباره خود «سفر» است و نه «مقصد» اما وقتی ساعتهای متمادی را صرف باز کردن پورتال پایانی بازی میکنید و در نهایت با یک اختتامیه سر هم بندی شده رو به رو میشوید هم خود مقصد فاقد معنا میشود و هم سفر طولانیای که به آن منتهی شده است و به نوعی یکی از ضعیف ترین پایان ها را برای بازی رقم خواهد زد.
1) بازی «Batman Arkham Asylum»
با وجود اینکه شخصا یکی از طرفداران پر و پا قرص دنیای DC و شخصیتهایش هستم و لذت بیپایانی از سهگانهی ابرقهرمانی بتمن بردهام اما اعتراف میکنم پایان هر سه بازی، به خصوص نسخه اول در حد و اندازهی اعتبار این عناوین نبود.
ضد قهرمان بازی Batman Arkham Asylum شخصیت مشهور جوکر است که برای خیلیها از خود بتمن هم جذابتر است، البته که سازندگان داینامیک بسیار خوبی بین این دو شخصیت در طول بازی ایجاد میکنند و قصه با توجه خاصی به جزئیات روانشناسی هر دو کاراکتر و شخصیتهای مکمل دنبال میشود.
در داستان بازی اول کاراکتر جوکر موفق میشود کنترل تیمارستان آرکام را بدست بگیرد و حسابی دردسر درست کند، با این حال این ضد قهرمان نیز باید مثل هر داستان کامیک دیگری در نهایت توسط ابرقهرمان داستان متوقف شود. طی تقابل نهایی بتمن و جوکر میبینیم که بتمن اوباش جوکر را شکست میدهد و در نهایت جوکر تصمیم میگیرد تا شخصا وارد مبارزه شود اما پیش از این کار ابتدا کمی از محلول ونوم را به خود تزریق میکند و تبدیل به موجودی هیولاگونه میشود.
چنین پایانی بدین خاطر یک اختتامیه ناامیدکننده از آب در آمد که از نظر طرفداران رفتار جوکر در این بخش به هیچ وجه با شخصیت وی جور در نمیآید. این تصمیم سازندگان تا حدی عمیق بود که روی پایان قسمت دوم هم تاثیر گذاشت زیرا سازندگان برای اصلاح پایان نسخه اول در بازی دوم مجبور به کشتن جوکر شدند، در حالی که در داستانهای مبتنی بر کتابهای کامیک اساسا کسی نمیمیرد، نه قهرمان و نه ضد قهرمان.
با این حال سازندگان بتمن در استدیوی راکاستدی با تغییر این قانون نانوشته اثبات کردند که شاید گاهی اوقات بهتر است کاری به کار کلیشهها نداشته باشیم و از آنها پیروی کنیم. در نتیجه میتوان با اطمینان گفت که هر سه بازی بتمن لایق پایانبندیهای جذابتری بودند.
جمعبندی
در پایان بد نیست به این نکته اشاره شود که بله درست است، ممکن است برخی از ایرادات درج شده در این مقاله برای پایانبندی بعضی عناوین کمی سختگیرانه باشد اما موضوع اینجاست که صنعت بازیسازی در حوزهای فعالیت دارد که محصول نهایی آن اغلب یک محصول «فرهنگی و هنری» است.
فرهنگ و هنر چه در قالب یک اکشن اول شخص خشن، چه در قالب یک فیلم سینمایی مستقل یا گیشهای و چه در قامت یک اثر ادبی شاخص یا نازل به بررسی، تبادل نظر و نقد موشکافانه نیاز دارد تا نقاط قوت و ضعف هنرمند مشخص شود، تا معلوم شود هنرمندانی که تحت عنوان یک گروه بازیسازی دور هم جمع شدهاند قصد اشاره به چه مقصودی را دارند. در این مقاله تعدادی از ضعیف ترین پایان ها در بازی های ویدیویی بررسی شد. نظر شما چیست؟ کدام بازی دیگر میتواند در این لیست قرار بگیرد؟
نوشته ضعیف ترین پایان ها در تاریخ بازی های کامپیوتری اولین بار در پارسی گیم پدیدار شد.